شاپرک سپید



زندگی مملو از فرصت‌هاست

چه به آن بنگری با عمقی

یا که سَرسُری رَوی تا فردا

غم مخور

آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست

وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست

شوره دل بشوی

آهسته بخواب

تا خدا هست

نیک بدار

که نبوده‌ست سهمت

قصه پر غصه دل

پس چون می‌گذرد

گوی و گوی پرتکرار

"این" نیز می‌گذرد

زهره مهدیان


امروز، یک روز بین دو روز تعطیلی هست. گاهی این روزهای بین دو تعطیلی هم خوبه و هم کسل‌کننده. اگر برنامه‌‌ریزی داشته باشیم، حتما خوبه و قابل استفاده و البته خیلی هم مفید. اگر هم برنامه‌ای نداشته‌ باشیم تبدیل می‌شه به یک روز دلگیر و خسته‌کننده. ولی من معتقدم روزهای بین تعطیلی، چه سرکار باشیم چه خانه، چه در سفر یا تفریح، بسته به زاویه نگاه ما تعبیر و تفسیر می‌شن. کافیه باور داشته باشیم هر طلوع یک فرصت هست و این فرصت، یک نعمت، و این نعمت یک رحمت. آن‌وقت فرقی نمی‌کنه کجا باشیم. فراموش نکنیم تکرارهای زندگی، نعمت‌های بزرگی هستند. این که هر شب وقتی از سرکار برمی‌گردیم بتونیم در کنار سایر اعضای خانواده غذایی بخوریم و چای بنوشیم. تلویزیون نگاه کنیم؛ صحبت کنیم؛ کتابی بخونیم و بخوابیم. درحالی که ممکن بود در همین لحظه مجبور باشیم دردی رو بر خود یا عزیزان‌مون تحمل کنیم. بنابراین فرقی نمی‌کنه در کدام روز از روزهای هفته هستیم؛ اول هفته، وسط یا آخر آن؛ تعطیل یا غیرتعطیل؛ مهم اینه که زندگی رو آن طور که شایسته هست زندگی کنیم.
الهی تن‌تون سلامت و دل‌تون خوش
زهره مهدیان
31 فروردین 1398

چند روز گذشته وقتی اینستاگرام رو باز کردم متوجه شدم یکی از اساتیدم که سال‌ها پیش در داشکده زبان‌های خارجه دانشجوی ایشون بودم، کامنتی از من رو در صفحه خودشون لایک کردند. ولی متوجه شدم که فقط کلمه "ت" در قسمت کامنت تایپ شده. به همین دلیل سریع متن عذرخواهی ارسال کرده و کامنت رو اصلاح کردم. حالا این که چطور این قصور از جانب من سرزده که بدون آن که متوجه بشم این کامنت ارسال شده، بماند که البته جای پیگیری از جانب خودم برای خودم داره تا بلکه دیگه تکرار نشه و باعث شرمندگی‌ام نباشه. ولی چیزی که خیلی متعجبم کرد این بود که استاد نازنین من حتی همان کامنت بی‌معنای من رو لایک کرده بود. در آن لحظه هم خجالت کشیدم هم خیلی خوشحال که درسی گرفتم. یک درس دیگه از یک استاد متواضع و فروتن در عین بزرگی. یادم می‌یاد در همان سال پایان ترم، به استاد گفتم که تدریس شما بی‌نظیر است.امروز بسیار خوشحالم که هنوز با این انسان فرهیخته، حتی در دنیای مجازی در ارتباط هستم. براستی که این گونه است و استاد، در هر حال و احوال و زمانی استاد است و توانایی آموختن دارد. همان‌طور که در کلاس پای تابلو چنان متبحرانه با تقسیم‌بندی مطالب به ما آموختند، در دنیای پر رنگ و ماجرای مجازی هم توانایی آموختن دارند که قضاوت نکنیم و فروتن باشیم و برای شاگرد استاد بمانیم. واقعا که استادی برازنده امثال ایشون هست. نه ما تازه‌کارهای تدریس که هنوز باید راه‌ها رفت و مسیرها پیمود تا استاد شدن. الهی تن شما سلامت جناب آقای دکتر مصلی‌نژاد بزرگوار. الهی دل‌تون شاد استاد نمونه و دوست‌داشتنی و الهی انرژی‌تون روز افزون انسان فرهیخته متواضع.
ارادتمند
زهره مهدیان

قدم زدن رو بسیار دوست دارم. مخصوصا اگر قرار باشه مسیری رو طی کنم و خریدی انجام بدم. کلا عاشق خرید کردن هستم (البته منطقی). ولی آن‌چه گاهی لذت خرید و حال و هوای خوش آن ساعت‌ها رو از من می‌گیژه دیدن جوانانی هست که گاهی در گوشه‌‌ای از پیاده‌رو یا کنار خیابون ایستادند و یک آلت موسیقی رو می‌نوازند و آواز می‌خونند. هر چه قدر هم که قشنگ بخونند و شاد، باز من دلم می‌گیره. نگاه‌شون که می‌کنم، بغض گلومون رو محاصره می‌کنه و یک وقت‌هایی هم تا به خودم می‌یام می‌بینم چشم‌هام دارن یواشکی اشک بیرون می‌دن. نمی‌دونم . شاید این احساس من از آن‌جایی سرچشمه می‌گیره که مادرم و طاقت ندارم فرزندم نگرانی و غصه‌ای داشته باشه، خواهرم و نمی‌تونم ببینم برادرم با مشکل زندگی سپری کنه. هرچه هست، تصویر دلگیری هست این روزها در سراسر شهر از این هنرمندان بی‌صدا. الهی نباشه بیکاری بر زندگی جوانی و نبینه مادری نگرانی فرزندش رو در امور کار و زندگی. امید که هر هنرمندی این بستر براش فراهم بشه که به زیباترین تصویر ممکن هنر خودش رو در معرض نمایش بگذاره.الهی الهی الهی به امید تو ای خالق مهربان

ارادتمند
زهره مهدیان

زندگی مملو از فرصت‌هاست

چه به آن بنگری با عمقی

یا که سَرسُری رَوی تا فردا

غم مخور

آن‌چه که می‌گذرد ارزش نیست

وانچه می‌ماند همان پاینده‌ست

شوره دل بشوی

آهسته بخواب

تا خدا هست

نیک بدار

که نبوده‌ست سهمت

قصه پر غصه دل

پس چون می‌گذرد

گوی و گوی پرتکرار

"این" نیز می‌گذرد

ارادتمند

زهره مهدیان


چند سال پیش به یکی از دوستانم که بسیار در زندگی مشکل داشت پیشنهاد دادم ادامه تحصیل بده تا از این طریق بتونه شغلی هم برای خودش پیدا کنه و در تامین نیاز مالی زندگی مشارکت داشته باشه. در آن روزها معتقد بود که این قدر مشکل داره که حوصله درس خوندن نداره. بهش گفتم اگر بخونی یا نخونی، زمان می‌گذره. پس بخون که چند سال بعد حداقل یک تحصیل‌کرده باشی و از منفعتش استفاده کنی. حالا همان‌طور که اشاره کردم سال‌ها از اون زمان می‌گذره و اکنون ایشون در حال آماده شدن برای آزمون کارشناسی ارشد هست. بماند که خیلی به سختی تحصیل کرد و هنوز هم نتونسته شغل دائمی پیدا کنه. ولی همین که خودش راضی هست و هر چند وقت یک‌بار یادآوری می‌کنه که من تشویقش کردم تا درس بخونه و بابت این انگیزه دادن، قدردانی می‌کنه برام حال خوب به ارمغان داره.  به همین سادگی. ای کاش همگی همین‌طور به هم حال خوب هدیه بدیم. نه این که اگر مسیری رو می‌شناسیم یا از فرصتی مطلع هستیم اون رو پنهان کنیم تا خودمون جلو بریم و جلو بریم. فراموش نکنیم اگر تنها قصد داشته باشیم جلو بریم، اون جلوجلوها تنهایی می‌شه سهم ما از چرخش هر روزه زمین. راستش من قدم زدن در مسیر پیشرفت رو با دیگران، مخصوصا کسانی که دوست‌شون دارم، ترجیح می‌دم.
ارادتمند
زهره مهدیان

قدم زدن رو بسیار دوست دارم. مخصوصا اگر قرار باشه مسیری رو طی کنم و خریدی انجام بدم. کلا عاشق خرید کردن هستم (البته منطقی). ولی آن‌چه گاهی لذت خرید و حال و هوای خوش آن ساعت‌ها رو از من می‌گیره دیدن جوانانی هست که گاهی در گوشه‌‌ای از پیاده‌رو یا کنار خیابون ایستادند و یک آلت موسیقی رو می‌نوازند و آواز می‌خونند. هر چه قدر هم که قشنگ بخونند و شاد، باز من دلم می‌گیره. نگاه‌شون که می‌کنم، بغض گلوم رو محاصره می‌کنه و یک وقت‌هایی هم تا به خودم می‌یام می‌بینم چشم‌هام دارن یواشکی اشک بیرون می‌دن. نمی‌دونم . شاید این احساس من از آن‌جایی سرچشمه می‌گیره که مادرم و طاقت ندارم فرزندم نگرانی و غصه‌ای داشته باشه، خواهرم و نمی‌تونم ببینم برادرم با مشکل زندگی سپری کنه. هرچه هست، تصویر دلگیری هست این روزها در سراسر شهر از این هنرمندان بی‌صدا. الهی نباشه بیکاری بر زندگی جوانی و نبینه مادری نگرانی فرزندش رو در امور کار و زندگی. امید که هر هنرمندی این بستر براش فراهم بشه که به زیباترین تصویر ممکن هنر خودش رو در معرض نمایش بگذاره.الهی الهی الهی به امید تو ای خالق مهربان

ارادتمند
زهره مهدیان

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها